کودکان غزه
آرام بخواب...
کودک معصوم و بی گناه قشنگم….
میدانم اگر هفت روز ويا هفت ماه ويا هفت سالت بوده
یک شبه ره هفتاد سال راطی کردید….
دخترعزیزم پسر قشنگم
چشمانت دیگر توان
تماشای بی کسی و بی حرمتی را ندارد….
دستانت دیگر نمی تواندبا عروسک و اسباب بازی هایش بازی کند….
آرام بخواب دلبندم….
مادری نیست تا بر موهای قشنگت دستی بکشد
پدری نیست تا بر زانویش قد بکشی و دنیا راببینی…
هرچند تلخ است که بگویم چه خوب که نماندی تااین دنیای سرد و تاریک و پرازظلم راببینی…
میدانم
خواهری نیست تا اشک چشمت را پاک کند..
برادری نیست تا بااو همبازی شوی….
اما آرام بخواب….
دیگر نمی خواهد با هراس و اضطراب
گوش هایت را بگیری….
صدای انفجار دیگر به گوشت نمی رسد….
بوی دود و سیاهی بر صورت و لباست
نمی نشیند….
آرام بخواب….
چندین شب است خواب آرام نداشته ای…
عزیزم برایت خوابی سرشار از آرامش و شادی و خنده ازته دل آرزومندم….
دوستدارت: کسی که از فرسنگ های دور چشمش برایت گریست وتماشاکرد و هیچ کاری نتوانست برای ماندنت انجام دهد….
شرمندهام کودکان معصوم غزه….